کد مطلب:129359 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:205

درنگ و ملاحظه
در بخش نخست این پژوهش (با كاروان حسینی از مدینه تا مدینه)، زندگی نامه مفصل شخصیت عبدالله جعفر و نیز پژوهش ‍مفصلّی درباره موضع ارتباط او نسبت به قیام حسینی را آوردیم. آن پژوهش هرگونه پرسشی را كه ممكن است درباره این شخصیت هاشمی ایجاد شود پاسخ می دهد. با وجود این قرار گرفتن بخشی از تحرّك عبدالله جعفر(رض) در چار چوب بحث كنونی ما را ملزم می سازد كه به طور مختصر به برخی از نقاط مهم مربوط به تحرك وی اشاره می كنیم:

1- عبدالله پس از آگاهی بر عزم امام (ع) برای رفتن به عراق به آن حضرت نامه نوشت و در خواست كرد. كه به عراق نرود. ابن اعثم كوفی نقل كرده است كه عبدالله بن جعفر این نامه را از مدینه به امام (ع) در مكّه فرستاد. ولی طبرسی نقل می كند او نامه اش را پس از خروج امام (ع) از مكّه، همراه دو پسرش، محمد و عون، برای امام (ع) ارسال داشت. متن نامه به روایت طبرسی چنین است: «اما بعد، به حق خداوند از تو می خواهم كه پس از دریافت و دیدن نامه ام بازگردی. من دلسوزانه عرض ‍می كنم، ممكن است راهی كه در آن گام نهاده ای موجب هلاكت تو و نابودی خاندانت گردد. اگر تو امروز تباه گردی. نور زمین خاموش خواهد شد. زیرا كه تو پرچم هدایت یافتگان و امید مؤمنانی. [1] در حركت شتاب مكن كه من به دنبال نامه هستم. والسلام.» [2] .

متن این نامه كاشف چند موضوع و از آن جمله موارد زیر است:

الف: ادب فراوانی كه عبدالله جعفر در گفت و گوی با امام رعایت می كند، كاشف از اعتقاد وی به امامت امام (ع) است. به ویژه آنجا كه به روایت طبرسی می گوید: اگر تو امروز تباه گردی نور زمین خاموش خواهد شد، زیرا كه تو پرچم هدایت یافتگان و امید مؤمنانی.»


یا طبق روایت الفتوح می گوید: چنانچه تو كشته شوی، بیم آن دارم كه نور زمین خاموش گردد، چون تو روح هدایت و امیر مؤمنانی.

از این رو نامه ای كه عمر بن سعید أشدق، والی مكّه، پس از خروج امام (ع) از مكّه برای وی فرستاد نمی تواند آن طور كه طبرسی روایت می كند! انشای عبدالله بن جعفر باشد. چرا كه این نامه حاوی مضامینی جسارت آمیز و جاهلانه نسبت به مقام امام (ع) و بی ادبی در مقام سخن گفتن با آن حضرت است. مثل آنجا كه می گوید: از خداوند می خواهم كه تو را از آنچه هلاك تو در آن است باز دارد و به راه راست هدایت كند... و من تو را از تفرقه افكنی در پناه خدا قرار می دهم!» بیان چنین موضوعی از سوی كسی كه به امامت امام حسین (ع) ایمان دارد و او را "نور زمین " و "امیرالمومنین " و "روح هدایت " می داند بسیار بعید می نماید.

آری نامه أشدق انشای شخص خود اوست. زیرا بازتاب دهنده كامل دیدگاه این اموی سركش و ستمگر و نیز حاكی از زبان تبلیغاتی اموی و اصطلاحات گمراه و گمراه كننده آنها است. از دیدگاه آنان، خروج بر نظام ستمگر موجب هلاكت و نشان تفرقه! و كوشش برای از میان بردن وحدت كلمه امت و جماعت است؛ و دیگر سلاح های تبلیغاتی كه برای رویارویی با هر قیام حق طلبانه، عدالت خواهانه و اصلاح گرایانه به كار می برند.

در اینجا شایان ذكر است كه ابن اعثم كوفی یاد آور می شود كه نویسنده نامه خود عمرو بن سعید بوده است و نه عبدالله بن جعفر. همان گونه كه یاد آور می شود حامل نامه برای امام نیز تنها یحیی بن سعید بوده. یعنی اینكه عبدالله بن جعفر با او همراه نبوده است! [3] .

شیخ مفید نیز متن این نامه را مطابق نقل طبرسی روایت می كند ولی یادآور نمی شود كه نویسنده نامه عبدالله جعفر بوده است. [4] بلكه می گوید!:«آنگاه عمرو بن سعید برایش نامه ای نوشت...» [5] دقت كنید!


ب- همچنین از محتوای نامه عبدالله بن جعفر به امام (ع) چنین بر می آید كه او با عبدالله عباس، ابن حنیفه و دیگران درباره قیام امام (ع) از زاویه نگرش به پیروزی یا شكست ظاهری دیدگاه مشترك داشت؛ دیدگاهی كه جوهره اصلی رایزنی ها و نصایح آنان را تشكیل می داد و از آن بیم داشتند كه امام (ع) در كاری كه در پیش گرفته است كشته شود. لذا امام (ع) به آنها پاسخ می دهد، منطقی كه او بر پایه اش حركت می كند جز این است، زیرا كه جدّش را در خواب دیده است و برای امتثال فرمان آن حضرت مأمور انجام چنین تحركی است. [6] .

در پاسخ امام (ع) به عبدالله بن جعفر شایان ذكر است: «اما بعد، نامه ات به من رسید. آن را خواندم و آنچه را كه یادآور شده بودی دریافتم. به آگاهی تو برسانم كه من جدّم را در خواب دیدم آن حضرت مرا از كاری خبر داد و من در پی آن هستم، خواه به سودم باشد یا به زیانم. ای پسرعمو، به خدا سوگند اگر در لانه جنبده ای از جنبدگان زمین باشم، آنان مرا بیرون خواهند آورد و خواهند كشت! به خدا سوگند آنان بر من ستم روا خواهند داشت، همان گونه ای كه یهودیان بر روز شنبه ستم روا داشتند. والسلام» [7] .

2- از اخبار مربوط به تلاش های عبدالله جعفر و نامه ای كه برای امام (ع) فرستاد [8] چنین بر می آید كه او معتقد یا امیدوار بود كه می تواند از طریق میانجیگری، میان حكومت اموی و امام (ع) صلح برقرار كند، البته به شرطی كه حضرت از قیام و خروج دست بكشد. هرچند كه بیعت نكند.

امام (ع) نیز در پاسخ این توهّم یادآور شد كه چنانچه بیعت نكند به ناچار كشته خواهد شد! و او نیز هرگز با یزید بیعت نخواهد كرد و ناگزیر نتیجه این خواهد بود كه «چنانچه در لانه جنبنده ای از جنبندگان زمین باشم، مرا بیرون خواهند آورد تا بكشند!...»


و این نیز پاسخی است به پندار عبدالله جعفر بر فرض درستی روایت الفتوح كه وی می توانست «از امویان برای امام (ع) و مال و اولاد و خانواده اش امان بگیرد!» [9] .

از آنچه گذشت برای ما روشن می شود كه تلاش صلح آمیز عبدالله بن جعفر، برای درآمدن زیر پرچم اموی نبوده و نشانی از این كه وی زیر سلطه امویان و یا نماینده آنان بوده است دیده نمی شود. بلكه انتظار او برای ایجاد صلح میان امام (ع) و حكومت بنی امیه، با خواست و تمایل حكومت اموی در انصراف امام (ع) از رفتن به عراق و بازگشت مجدّد به مكّه، از طریق دادن امان و نیكی و جایزه و حسن همجواری، موافقت داشت؛ و تلاش عبدالله بن جعفر و حكومت بنی امیه در این چارچوب در طول هم بودند، نه آنكه یك چیز باشند.

از این رو می بینیم كه عبدالله جعفر پس از مشاهده اصرار امام (ع) بر ادامه قیام و رفتن به عراق از تلاش برای ایجاد متاركه دست كشید و دوستی كامل خویش را نسبت به امام، ابراز داشت؛ و به این منظور فرزندانش محمد و عون را فرمان داد كه به امام (ع) بپیوندند. زیرا او خودش چنانكه در برخی آثار آمده است، نابینا و معذور بود. [10] .

خوب است كه در پایان بحث كوتاهمان درباره نقش عبدالله بن جعفر، در اینجا روایتی را كه شیخ مفید نقل كرده و حاكی از تأیید قیام امام (ع) به وسیله او می باشد، نقل كنیم. این روایت می گوید: «یكی از دوستان عبدالله بن جعفر بن ابی طالب نزد وی آمد و شهادت پسرانش را به او تسلیت گفت و كلمه استرجاع بر زبان راند. در این هنگام غلام عبدالله، ابوالسلاسل، گفت: این چیزی است كه از حسین بن علی (ع) به ما رسیده است؛ عبدالله بن جعفر با كفش خود او را زد و گفت: ای پسر زن بد بو، آیا درباره حسین (ع) چنین سخنی را می گویی؟! به خدا سوگند اگر در حضورش بودم دوست داشتم كه از او جدا نگردم تا همراهش كشته شوم. به خدا سوگند من آن دو را سخاوتمندانه تقدیم كردم و چیزی كه تحمّل مصیبت آنها را بر من آسان می كند این است كه آنان در راه برادر و


پسرعمویم كشته شده اند و به او كمك كرده اند و همراهش شكیبایی ورزیده اند. آنگاه رو به مجلسیان كرد و گفت: الحمدلله؛ قتل حسین بر من گران است، اگر من با دوستان خود حسین را یاری ندادم، دو پسرم او را یاری داده اند.» [11] .


[1] در متن الفتوح آمده است: چنانچه تو كشته شوي، بيم آن دارم كه نور زمين خاموش گردد، چون تو، روح هدايت و اميرمؤمناني.

[2] تاريخ طبرسي، ج 3، ص 397؛ الكامل في التاريخ، ج 2، ص 548؛ الارشاد، ص 202.

[3] ر.ك. مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 312.

[4] در الكامل في التاريخ، ج 2، ص 548، و در البداية و النهاية، ج 8، ص 169، نيز چنين است.

[5] ر.ك. الارشاد، ص 202.

[6] ر.ك. جلد دوم همين پژوهش.

[7] الفتوح، ج 5، ص 74.

[8] در روايت الفتوح، (ج 5، ص 74) آمده است كه عبدالله جعفر در پايان نامه اش گفت: «در حركت به سوي عراق شتاب مكن كه من از يزيد و همه بني اميه براي تو و مال و زن و فرزندت امان مي گيرم. والسلام».

[9] جلد دوم همين پژوهش.

[10] ر.ك: كتاب «زينب الكبري»، ص 87.

[11] الارشاد، ص 232؛ الكامل في التاريخ، ج 2، ص 576؛ طبري، ج 3، ص 342.